آموزه های وارن بافت-محیط کار (۵6-۵5-۵4)
قسمت 54
“اگر بدون استثنا با هر ضربه بتوانى توپ را توى سوراخ بزنى دیرى نمى گذرد که گلف را رها خواهى کرد.”
شغل پر چالش اوضاع را پر کشش مى کند عزت نفس را به شدت افزایش مى دهد، خلاقیت را ترغیب مى کند و بهترین افراد را به سوى خود مى کشاند.
شغل بى چالش ملالت بار است عزت نفس اندکى تولید مى کند و افراد بى انگیزه را به سوى خود فرامى خواند اما چالش مستلزم خطر کردن است. در عالم کسب و کار به محض پیدا شدن چالش باید تصمیم گرفت و این جاست که ناگزیر مرتکب خطا مى شویم تصمیم گیرى چنین طبعى دارد و به همین دلیل کار گیرا و پر کشش مى شود.
وارن می داند که اگر بخواهد بهترین و هوشمندترین مدیران را جذب کند (مدیران خودانگیخته و جسور در چالش پذیرى) باید فضایى براى کار کردن آن ها فراهم کند که خطا کردن در آن مجاز باشد خطا کردن لازمه ى موفقیت است٠
قسمت 55
“زمانى مى رسد که باید کارى را آغاز کنى که دوست دارى و شغلى را بپذیرى که به آن علاقه دارى در این صورت اول صبح از بستر خواب بیرون مى زنى. به نظر من پذیرش کارى که به آن علاقه نداریم دیوانگى است (خیال مى کنیم بودن این کارها در پیشینه ى شغلى مه خوب است) راستى این کار شبیه صرفه جویى در کامیابى جنسى -به امید استفاده از آن در دوران سال خوردگى- نیست؟”
عمرى را صرف برخواستن و رفتن بر سر کارى کردن که از آن بیزارى و کار کردن با کسانى که آن ها را محترم نمى دارى به سرخوردگى و ناخرسندى مى انجامد و تو این پیامد ها را با خود به خانه مى برى و میان اهل خانه تقسیم و آن ها را هم ناخشنود مى کنى. این روش البته زندگانى را بر هر کس که دوست مى دارى از جمله بر خودت تلخ مى کند.
پس بهتر است شغلى را انتخاب کنى که دوست مى دارى در این صورت سرکار رفتن لبخندى را بر گوشه ى لبانت جا مى دهد و تو این لبخند یا چهره ى متبسم را به خانه مى برى و با عزیزان خود قسمت مى کنى و اگر نگران پول درآوردن هستى یادت باشد کسانى که عاشق کارشان هستند همان هایى هستند که در کار خود به اوج مى رسند و بیش از همه پول در مى آورند، چه مهاجر فقیر روس، که خواندن نمى دانست اما عاشق فروختن مبل بود، و چه پسرک کودن خواربار فروش که به ارقام و سهام حسایت داشت. این روش براى آن ها ثمربخش بود براى تو هم ثمربخش است.
قسمت 56
“یکى از دوستانم بیست سال دنبال زن بى نقص گشت؛بدبختانه وقتى زن مورد نظر را پیدا کرد متوجه شد او هم دنبال مرد بى نقص مى گردد.”
آن چه دوست وارن نفهمیده بود این بود که متقاعد کردن دیگرى به آن چه خود دارى متفاوت است با قانع شدن به آن چه دیگرى دارد. زن مطابق خواسته ى مرد بود اما مرد مطابق خواسته ى زن نبود.
در زندگى و کسب و کار باید طرف مقابل را قانع کنى. وارن مى بایست خود را به سرمایه گذاران اولیه اش مى قبولاند و هنوز هم باید خود را به آن دسته از کسب و کارهاى خصوصى خانوادگى- که بر کشایر قصد خرید آن ها را دارد- بقبولاند. کسانى که نقد عمر را در راه پدید آوردن بنگاه کسب و کار صرف کرده اند نمى خواهند “فرزند خویش” را به هر که از راه رسد عرضه کنند. وارن آن ها را متقاعد مى کند که براى کسب و کار آن ها خانه اى امن فراهم خواهد ساخت.
در زندگانى روزانه ما نیز باید خود را به کارفرمایان و مشتریان بقبولانیم روابط تجارى نیز عین روابط شخصى است- بهترین شروع روابط شخصى هنگامى است که به طرف مقابل ابراز علاقه شود و بدانیم نیازهاى او چیست زیرا در نهایت خود را به آن نیازها مى قبولانیم.
هر کس که این نکته را فراموش کند مدت ها وقت خویش را در تنهایى خواهد گذراند.
دیدگاهتان را بنویسید