روانشناسی بازار سهام؛ تورم را رصد کنید تا ثروتمند شوید
اگر چه در دنیا اغلب ثروتمندان در کنار رسیدن به رفاه لازم اهدافی همچون کسب شهرت را جستوجو میکنند، اما در میان سرمایهگذاران موفق جهان هستند افرادی که ناشناس مانده و البته خواهان ناشناخته ماندن هم هستند، ولی عقاید جالب و خواندنی در مورد ثروتمند شدن دارند؛ مثل برنارد مست که از بیم تورم و کاهش قدرت خریدش در دوران پیری ثروتمند میشود.
این قسمت از کتاب 23 اصل موفقیت وارن بافت که روایتگر زندگی نامه جالب این سرمایهگذار ناشناخته از قول یکی از نزدیکانش است را در ادامه بخوانید:
هنگامی که در هنگکنگ مشغول آزمایش طرح خود با عنوان خصوصیات شخصیتی سرمایهگذار (این طرح، نقاط ضعف و قوت یک سرمایهگذار را مشخص میکند) بودم، برای اولین بار با برنارد ملاقات کردم. از پاسخهای او به پرسشنامه، کاملا متوجه شدم که او تمام روشهای پیروزمندانه سرمایهگذاری به غیر از یک مورد را رعایت میکند، که این امر مرا متحیر کرد. به نظر میرسید که از یکی از روشهای مهم ـ هنگامی که تصمیم خود را در مورد خرید یا فروش چیزی گرفتید، فورا اقدام به انجام آن کنید ـ پیروی نمیکند.
در این مورد از او پرسیدم، زیرا تردید داشتم که شاید در ساختار پرسشهای من نقصی وجود داشته باشد. او به من گفت که صبح هر روز به بررسی پرتفوی سهام خود میپردازد و تصمیمات سرمایهگذاری خود را اتخاذ میکند، اما تمام سفارشهای خود را به بانکی در سوئیس میسپارد. با توجه به اختلاف زمانی، برنارد برای انجام سفارشهای خود از طریق تلفن باید در هنگکنگ تا بعد از ظهر صبر کند، زیرا در آن موقع است که در زوریخ بازار شروع به کار میکند. هنگامی که با او آشنا شدم و روش او را درک کردم، مشخص شد که او در واقع از تمام 23 روش پیروی میکند.
برنارد گواه زندهای است مبنی بر اینکه لازم نیست شما سرمایهگذاری با صدها میلیون دلار سبد سهام یا حتی متخصصسرمایهگذاری باشید تا با موفقیت از این روشهای پیروزمندانه پیروی کنید.
علاوه بر این، برنارد هیچگونه انگیزه جاه طلبی برای مطرحشدن نام خود، همچون بافت یا شوارتز ندارد. او نمیخواهد سرمایه دیگران را مدیریت کند و ترجیح میدهد ناشناس بماند. هدف او بسیار ساده است، همانطور که به من گفت: «در حالی که در سن هفتاد و پنج سالگی هستم، نمیخواهم قفسههای یک سوپر مارکت را پر کنم تا از این طریق هزینههای زندگیام را تامین کنم. شاهد بودهام که این روند برای دیگران رخ داده است اما چنین اتفاقی برای من رخ نخواهد داد».
آنچه برنارد به عنوان بزرگترین تهدید برای امنیت مالی آینده خود مورد توجه قرار میدهد، زیانی است که در اثر تورم در قدرت خرید پول ایجاد میشود. همان طور که او میگوید، امروزه ارزش یک دلار کمتر از 5 درصد ارزش یک دلار در صد سال قبل، میباشد. در مقابل، قدرت خرید یک اونس طلا نسبتا ثابت مانده است.
این بحث، موضوعی است که برنارد به طور مفصل به مطالعه آن پرداخته است. او حتی پایان نامه مقطع دکترای خود در دانشگاه «سنت گالن» را در مورد بانکهای مرکزی و ذخایر طلای آنها نوشته است (گرچه به دلیل دریافت یک پیشنهاد جالب کاری در آسیا در واقع او هرگز پایان نامه خود را ارائه نداد). او مجذوب تاریخ و نظریه پول شده است و امروزه دانش او در این زمینه، مبنای فلسفه سرمایهگذاری او را تشکیل میدهد.
اولین سرمایهگذاری او روی نقره و در سال 1985 بود. او به یاد میآورد که به تعطیلات رفته بود و حتی به مدت ده روز هیچگونه روزنامهای نخوانده بود. هنگامی که با تاکسی به سوی فرودگاه میرفت تا به خانه برگردد، در روزنامه از رشد 20 درصدی نقره باخبر شد. او فورا به شناسایی سود خود اقدام کرد.
نابغه سرمایهگذاری محو میشود
در آن زمان، برنارد تنها به صورت تفننی در بازارها مشغول بود. تمرکز اصلی او به ایجاد شرکتش معطوف بود. او به من گفت که تا سال 1992 هیچگونه سرمایهگذاری مهمی انجام نداده است. یکی از دوستان برنارد در بخش بازرگانی بانک بزرگی در سوئیس کار میکرد. آنها با یکدیگر وارد بازار معاملات آپشن نقره شدند و به میزان 60000 دلار خرید کردند. کمی پس از ورود آنها به بازار، قیمت نقره به شدت افزایش یافت. به اینترتیب آنها سرمایه خود را ده برابر کردند!
برنارد اینگونه به خاطر آورد: «ما احساس نابغه بودن کردیم!»
میخواستم بدانم که پس از آن چه اتفاقی افتاد. آنها از طریق فروش استقراضی شاخص S&P سعی در تکرار موفقیت خود داشتند. اما قیمت سهام شرکتهای موجود در بورس آمریکا پایین نیامد و آنها افزایش سرمایهگذاری خود را آغاز کردند. در حالی که احساس نابغه بودن داشتند، برنارد و دوستش به فروش استقراضی خود افزودند، اما تنها شاهد رشد شدید بازار بودند. برنارد گفت: «نابود شدم. تمام سود حاصل از سرمایهگذاری روی نقره به علاوه سرمایهگذاری ابتدایی خود را از دست دادم و سپس متحمل زیان بیشتری نیز شدم».
در آن زمان بود که برنارد متوجه این واقعیت شد، که اولین اقدام برای سرمایهگذاری موفق «حفاظت از خود در برابر خویشتن» میباشد.
ایجاد قوانین
برنارد دست به کاری زد که افراد بسیار کمی اقدام به انجام آن میکنند. او چندین ماه را به ایجاد یک روش کامل سرمایهگذاری اختصاص داد و زمان بیشتری را صرف آزمایش این روش کرد و به اینترتیب توانست به هدف اصلی خود دست یابد: اطمینان یافتن از داشتن استقلال و امنیت مالی در باقی زندگی.
او هدف اصلی سرمایهگذاری خود را حفظ قدرت خرید سرمایه خود تعریف کرد. برنارد بر این باور است که ایمنترین راه برای رسیدن به این هدف، سرمایهگذاری روی فلزات گرانبها، به ویژه طلا میباشد.
برنارد داراییهای خود را به چهار بخش تقسیم کرد: بیمه عمر، املاک و مسکن، شمش طلا و یک پرتفوی سهام متشکل از سهام مربوط به معادن و سرمایهگذاری در معاملات آتی فلزات گرانبها.
او تمام این چهار گروه را کاملا مجزا از یکدیگر حفظ میکند، تا حدی که برای رهن داراییهای خود و برای نگهداری از شمشهای طلای خود از بانکهای مختلفی استفاده میکند.
سه گروه اول از داراییهای او ستون اصلی امنیت مالی او را تشکیل میدهند. هدف او از حفظ این سبد سهام و ایجاد سودی است که از طریق آن میتواند مالکیت خود در مورد طلا را افزایش دهد.
برنارد تصور میکند که کالاها، از جمله طلا، در حال حاضر پایینتر از ارزش واقعی خود ارزشگذاری شدهاند و این باور، مبنای اصلی سیستم سرمایهگذاری طراحی شده توسط او میباشد.
طلا یا سهام طلا؟
برنارد مالک مقداری طلا است اما از آنجا که بهرهای به طلا تعلق نمیگیرد، داشتههای او در طول زمان افزایش نمییابد. برای محقق ساختن این هدف او اقدام به خرید سهام شرکتهای حفاری معادن طلا نمود. خود او اینگونه میگوید: «افزایش قیمت سهام این معادن به طور معمول در حدود 2 یا 3 برابر افزایش قیمت خود این فلز است.»
برنارد سیستم سرمایهگذاری کاملی با معیارهای دقیق برای انتخاب سهام معادن، در هنگام خرید، طراحی کرده است. اولین معیار مورد توجه او مکان سرمایهگذاری است. او از سرمایهگذاری در شرکتهایی که در کشورهای خاصی واقع شدهاند، خودداری میکند. علت این کار او چیست؟ او میگوید: «من به هیچ وجه به این بازارها اطمینان نمیکنم. حقوق اموال و دارایی در این کشورها حوزهای کاملا ناامن است. آنها دچار فساد هستند و دولتها هر کاری که مایلند انجام میدهند».
برنارد به طور توجیهپذیر از این موضوع هراس دارد که روزی از خواب بیدار شود و متوجه شود که معادن شرکتی که او در آن سرمایهگذاری کرده است تعطیل شده و سهام او بیارزش شده است.
در مرحله بعد برنارد به انواع ارز توجه میکند. در آن زمان که با او مصاحبه کردم، یعنی ژوئن 2004، او از هیچگونه سهام معادن در استرالیا یا آفریقای جنوبی «عمدهترین کشورهای تولیدکننده طلا در جهان» برخوردار نبود. دلیل آن این بود که دلار استرالیا و راند آفریقای جنوبی هر دو به شدت در برابر دلار آمریکا با افزایش ارزش روبهرو شده بودند.
برنارد گفت: «تا حدود یک سال پیش، مقداری سهام طلای آفریقای جنوبی را داشتم، اما هنگامی که متوجه شدم آنها نمیتوانند برای من سودی ایجاد کنند، آنها را فروختم. با وجود اینکه آنها دارای حجم زیادی از طلا هستند، اما به دلیل رشد بسیار زیاد راند در برابر دلار، آنها نمیتوانند آنرا با سود چندانی از زمین خارج کنند.»
معیار بعدی او، مدیریت است. همچون بافت، او نیز میخواهد از رفتار مناسب مدیران با سهامداران مطمئن باشد. برنارد میخواهد با مدیرانی سرمایهگذاری کند که در گذشته با موفقیت سپردهها را توسعه دادهاند. او همچنین پروژههای کنونی آن شرکت را بررسی میکند تا دیدگاههای آنها را ارزیابی نماید.
برنارد تمام اطلاعات خود را از طریق اینترنت جمع آوری میکند. او میگوید: «شما پنج سال قبل امکان انجام چنین کاری را نداشتید. اما اکنون حجم زیادی از اطلاعات در دسترس شما قرار دارد.» وب سایت شرکتها، گزارشهای سالانه، اطلاعات مالی، اطلاعیههای رسمی و مواردی از این قبیل را در دسترس قرار میدهند. اطلاعات مربوط به قیمت سهام در کنار نمودارهای قیمتهای گذشته آنها کاملا در دسترس میباشد که ابزار بسیار سودمندی برای برنارد هستند.
اهمیت حجم سرمایهگذاری
از میان حدود 350 سهمی که او بررسی کرد، 47 سهم با معیارهای او مطابقت داشت. به تبعیت از رویکرد آماری ویژه، او مالکیت تمام آنها را به دست میآورد اما سرمایهگذاری مشابهی در تمام آنها انجام نمیدهد. میزان تخصیص سرمایه برای هر یک از آنها به ارزیابی او از جایگاه آن شرکت در چرخه توسعه، بستگی دارد.
برای او، سهام معادن به سه دسته تقسیم میشوند:
• شرکتهای تولیدکنندهای که معمولا سود سهام پرداخت میکنند.
• شرکتهایی که به واسطه اکتشافات اثبات شده خود همچنان در فرآیند توسعه قرار دارند، که اغلب در شراکت با یکی از شرکتهای عمده معدنی میباشند.
• شرکتهای اکتشافی که صرفا در زمینه اکتشافات فعالیت دارند و احتمال از بین رفتن تمام سرمایه آنها در کنار احتمال کسب سودی کلان از طریق یک کشف بزرگ، وجود دارد.
برنارد احساس میکند که شرکتهای قرار گرفته در دسته دوم ـ آنهایی که به تولید نزدیکتر هستند ـ دارای بهترین تناسب از نظر ریسکپذیری ـ پاداش هستند. آنها در حال تبدیل شدن از مصرفکنندگان پول نقد به تولیدکنندگان بزرگ پول نقد هستند. بنابراین پرتفولیوی سهام برنارد به سوی این دسته از شرکتها بیشتر است.
در حال حاضر او کمترین حجم از سرمایهگذاری خود را به تولیدکنندگان موجود اختصاص میدهد، زیرا احساس میکند که این شرکتها کمترین میزان اهرم در مورد قیمت طلا را ارائه میکنند. برنارد همچنین قوانین مفصلی در مورد زمانبندی خرید و فروش سهام خود دارد.
دیدگاهتان را بنویسید